Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فارس»
2024-04-28@04:06:06 GMT

«آن‌ها» آمدند؛ اما ما از «آن‌ها» چه می‌دانیم؟

تاریخ انتشار: ۱ آبان ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۹۴۶۸۷۴

«آن‌ها» آمدند؛ اما ما از «آن‌ها» چه می‌دانیم؟

خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: آن‌ها آمدند. در تابوت‌هایی سر بسته که رو به آفتاب جاری بود. پیچیده به پرچم وطن. اما ما از «آن‌ها» چه می‌دانیم؟ از این استخوان‌هایی که هیچ نشانی جز غربت ندارند. از این جوان‌هایی که روزی عزیز کرده خانه‌هایشان بودند و اسم داشتند و حالا، ما، بی‌اجازه، با اسم جدیدِ «آن‌ها» صدایشان می‌زنیم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

 

به قصه‌هایشان فکر کرده‌ایم؟ به آرزوهایشان؟ به روزگارشان؟ به اینکه آن‌ها هم آدم‌هایی بودند درست مثل ما. می‌خندیدند. گریه می‌کردند. عصبانی می‌شدند. سرما می‌خوردند. و شاید هم در عصری پاییزی، قلب‌هایشان اکلیلی می‌شد و می‌تپید و عاشق می‌شدند! بعد هم در گرگ و میش غروب، برای زندگی آینده‌شان با آن دختری که سایه‌اش، با حیا، تا ته کوچه باغ، کشیده و محو می‌شد، برنامه می‌چیدند.

 

 

می‌ایستم کنار بیست و دو تابوتی که امروز به خانه برگشته‌اند. مردم روی سر بلندشان کرده‌اند. همه با آن‌ها عکس یادگاری می‌گیرند! و توی وضعیت شبکه‌های مجازی‌شان زیر این عکس‌ها می‌نویسند «شهید»؛ اما من دوست ندارم شهید صدایشان بزنم. این همه سال آن‌ها را بالا بردند و ما از پایین نگاه‌شان کردیم. طوری دورشان کردند که انگار برای شبیه آن‌ها شدن، هیچ کاری نمی‌توان کرد. که شهید، یعنی فرشته! پاک. بی‌گناه. و یک یقه آخوندی تا ته بسته. 

اما این استخوان‌های دور از وطن، این آرزوهای به خاک افتاده و این پلاک‌هایی که خون این بیست و دو جوان روی آن شتک زده و سال‌ها بعد با خاک ممزوج شده، آدم‌اند. آدم‌هایی درست عین خود ما. شاید آن تابوت سوم یک جوان خوشتیپ بود که هر وقت عطر تی‌رُزش تمام می‌شد خانه را می‌گذاشت روی سرش! یا آن تابوت دهم، که بالاتر از بقیه رفته، به نظر می‌آید تا ژل کتیرا به موهایش نمی‌کشید دانشگاه نمی‌رفت. تابوت هفدهم هم که آن‌قدر از بقیه رفقایش عقب می‌مانَد اگر اشتباه نکنم از آن درس‌خوان‌های حزب‌الهی بود که عاشق دختر شر دانشکده شده بود!

 

 

سرم را می‌گذارم روی یکی از تابوت‌ها و سلام می‌دهم: «سلام برادر! بیداری؟! ببخشید که این همه سال، شما را آن‌ور مرزها جا گذاشتیم. نه که نخواهیم دنبالتان بگردیم اما شما پیدایتان نمی‌شد! حالا که این همه راه، از آن طرف مرز، برگشته‌اید به وطن، با من مصاحبه می‌کنید؟! برادر! با شمایم.»

زن‌ها اشک‌شان را با پر چادرشان می‌گیرند و هاج و واج نگاهم می‌کنند. «این دختر دیوانه‌ست یا خودش را به دیوانگی زده؟» پیرزن دست می‌گذارد روی شانه‌ام و تکانم می‌دهد: «شهید است مادر جان. می‌خواهی با مُرده مصاحبه بگیری؟!»

 

 

«بله من دیوانه‌ام حاج خانم! دیوانه‌ای که می‌خواهد جلوی تکراری شدن این تابوت‌ها را بگیرد. جلوی عادت کردن به اینکه آن‌ها شهیدند و ما، آدم‌های معمولیِ جایز الخطا!»

 

 

اصلا ما از زندگی و مردن چه می‌دانیم؟ از کجا معلوم که این زندگی، مرگ نباشد و مرگ، خود زندگی؟! ما زنده‌ایم یا استخوان‌های توی این تابوت‌ها؟ آن‌ها مُرده‌اند یا ما که نمی‌دانیم کجای دنیا را گرفته‌ایم و از آن دل نمی‌کنیم؟ پیرزن از مرگ چه می‌داند؟ از رسیدن جان به گلوگاه. از کشیدن آخرین نفس با دست‌های بسته. از رقص گلوله توی گوشت تن. از آخرین تپش قلب. تابوت را آرام تکان می‌دهم و دوباره می‌پرسم. این بار بلندتر. با جرأت‌تر. و مطمئن: «بیداری برادر؟!»

 

 

دختری کنارم می‌نشیند. شانه به شانه من. می‌شود پشت و پناهم و سوالم را تکرار می‌کند: «بیدار شو برادر! ببین چه به جان جهان افتاده. بیدار شو و به ما بگو چطور توانستید آن‌قدر عاشقانه با گلوله هم‌آغوش شوید؟ چطور ممکن است سن‌تان از ما بیشتر نباشد و این‌طور بهتر از ما، جنگیده باشید؟ برای دفاع از ما. دفاع از انسانیت. دفاع از حرمت نفس کشیدن زیر سقف آسمان و راه رفتن روی خاک. بیداری برادر؟»

 

 

مارش نظامی می‌زنند. تابوت‌ها مثل یک چفیه بسیجی روی سر مردها می‌نشینند. دنبال‌شان می‌دوم. دنبال بیست و دو آدم. بیست و دو قصه. بیست و دو زندگی و اشک و لبخند و امید. دنبال بیست و دو تابوت که هر کدام‌شان یادگار یک خانه و خانواده است. دنبالشان می‌دوم و دنیا را فراموش می‌کنم. لباس پوشیدن‌ها. خوردن‌ها. خریدن‌ها. تقلا برای بیشتر دیده شدن‌ها. تهمت‌ها.غیبت‌ها. دروغ‌ها. رنج‌ها. رنج‌ها. رنج‌ها. این چه زندگی سرتاسر رنجی‌ست که برای رسیدن به کجا انتخاب کرده‌ایم؟! دنبالشان می‌دوم و دوست دارم صدایشان بزنم، اما این بار نه به اسم شهید! می‌خواهم بیدار شوند و برایم از قصه‌هایشان بگویند! خود خودشان! که شاید ما هم باور کنیم «آن‌ها» آدم‌هایی بودند مثل خودمان؛ اما فعلا، تیتر من در بدرقه‌شان تا خانه ابدی این است: «آن‌ها آمدند اما ما، از «آن‌ها»، چه می‌دانیم؟»

پایان پیام/

 

منبع: فارس

کلیدواژه: شهید گمنام دفاع مقدس تفحص مرز بین المللی شلمچه شهادت چه می دانیم بیست و دو تابوت ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۹۴۶۸۷۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

از کمدی تا آخرالزمان / هفتمین جلسه پاتوق برگزار می‌شود

به گزارش گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، هفمین جلسه از نهمین فصل پاتوق فیلم کوتاه، روز یک‌شنبه ۹ اردی‌بهشت‌ماه ۱۴۰۳ با نمایش ۴ فیلم کوتاه در پردیس سینمایی بهمن برگزار خواهد شد.

در این جلسه از فصل نهم پاتوق که توسط انجمن سینمای جوانان ایران برگزار می‌شود، فیلم‌های کوتاه داستانی «شیوع» به کارگردانی میثم مرادی، «زخم» به کارگردانی سحر نورمنور، «گرازها» به کارگردانی غلامرضا جعفری و «قضاوت» به کارگردانی آریا گازُر، روی پرده خواهند رفت.

محمد علیزاده، نویسنده و منتقد سینما، به عنوان کارشناس این جلسه، پس از اکران آثار با کارگردان‌های فیلم‌های کوتاه به نمایش درآمده به گفتگو می‌نشیند و آثار را مورد تحلیل و بررسی قرار می‌دهد.
محمد محمدی، به عنوان مجری‌کارشناس برنامه حضور خواهد داشت.

«شیوع» در ژانر آخرالزمانی، به نویسندگی و کارگردانی میثم مرادی ساخته شده و حمید شاکری تهیه‌کنندگی این اثر را برعهده داشته است. در خلاصه داستان این اثر آمده است: «ما مسخ شده‌ایم... می‌دانیم که نمی‌دانیم... و همچنان نمی‌دانیم... ما مسخ شده‌ایم.»

«زخم» فیلمی است در ژانر درام به نویسندگی و کارگردانی سحر نورمنور و تهیه‌کنندگی مشترک سحر نورمنور و انجمن سینمای جوانان ایران. «زخم» روایت داستان یک دختر ۹ ساله است که بعد از زلزله و از دست دادن خانواده‌اش با مسئله بلوغ مواجه می‌شود درحالی‌که از آن چیزی نمی‌داند.

«گرازها» را غلامرضا جعفری، نویسندگی و کارگردانی کرده و به‌تهیه‌کنندگی رامین سامانی، در ژانر درام ساخته شده است.

«قضاوت» اثری کمدی است به‌نویسندگی، کارگردانی و تهیه‌کنندگی آریا گازُر. این فیلم کوتاه داستان مانی و سورنا است که هنرجویان یک هنرستان هستند. آنها که شاهد تعریف و تمجید ناعادلانه مدیر از یک هنرجو و فیلمش هستند، تصمیم می‌گیرند که اعتراض‌شان را با ساختن فیلمی از مدیر و رفتارش نشان دهند.

هفتمین جلسه فصل نهم پاتوق فیلم کوتاه با همکاری موسسه فرهنگی، تبلیغاتی بهمن سبز – پخش رویش، یک‌شنبه ۹ اردی‌بهشت‌ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۵ در پردیس سینمایی بهمن برگزار می‌شود و شامل نمایش آثار و جلسه نقد و بررسی خواهد بود.

خواهش‌مندیم مخاطبانی که در هفته‌های گذشته پاتوق فیلم کوتاه تهران حضور داشته‌اند، حتما کارت عضویت باشگاه مخاطبان (پاتوق فیلم کوتاه) را همراه خود داشته باشند.
حضور برای تمامی علاقه‌مندان آزاد و رایگان است.

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • (عکس) کشف ۱۱۱۸ عتیقه و چند مومیایی در یک خانه
  • (عکس) کشف ۱۱۱۸ عتیقه و چند مومیایی در یک خانه مسکونی در مصر
  • مصر/ کشف 1118 عتیقه و چند مومیایی در یک خانه مسکونی
  • از «جهانبخش امینی» چه می‌دانیم؟
  • از «مصطفی سعیدی سیرائی» چه می‌دانیم؟مدیری اجرایی با سوابق شهرداری
  • از «سید محمد مولوی» چه می‌دانیم/از آموزش و پرورش تا بهارستان
  • از «غلامحسین رضوانی» چه می‌دانیم
  • آرتتا: آرسنال در کورس قهرمانی لیگ برتر حضور دارد؛ می‌دانیم که برای قهرمانی باید چه کاری انجام بدهیم
  • اردوغان: حماس را نه گروه تروریستی بلکه گروه مقاومت می‌دانیم
  • از کمدی تا آخرالزمان / هفتمین جلسه پاتوق برگزار می‌شود